دوستان سالهای پیش متوجه ارتباط شوهرم با خواهرم شدم و من اون زمان باردار بودم هیچ اطلاعی نداشتم باید چیکار کنم متوجه چت اونا شدم و بلد نبودم چیکار کنم یا حتی مشاوره برم فقط تو خودم میریختم و کارهای شوهرم هم همش تکرار میشد و بعد تا شک میکردم انکار میکرد و من ب هیچ کس نمیگفتم چون موضوع ناموسی بود و خواهرم ارتباط زیاد با من داشت ولی تا من اعتراض میکردم دو تایی جبهه میگرفتن ک حساسم متاسفانه من وقتی ازدواج کردم تا چهارسال دختر بودم فک میکردم واژینال هستم بعد از تولد بچم رابطه داشتیم خواهرم اکثرا خونمون بود و شوهرم حواسش جم بود کلن بعضی وقتا لو میرفتن دوباره روز از نو سالها ب همین منوال گذشت من دودوسالگی پسرم ب علت وسواس فکری شدید دچار افسردگی شدم شدید و قرص مصرف میکردم و شبا هذیون میگفتم دوز قرص بالا بود جامون رو کلن از هم جدا کرده بودیم من مریض بودم و حشتناک بعد از پنج ساد تصمیم گرفتم قرص رو ی دفه قط کردم بهتر شدم دیگه شبا بدون قرص راحت میخوابیدم سال قبل ی روز خونه مادرم رفتم عصر بود و تابستان ی دفه خواهرم تماس گرف کجایی گفتم خونه مامان گفتم تو کجایی گف در حیاط شما شوهرم درو براش باز کرده بود صداش رو میشنیدم بهش میگف بیا داخل بیا داخل خواهرم میگف نه بعد رف داخل صدای پاهاشون میومد تلفن قط نشده بود شب قبل ی خرید کرده بودیم رفته دود اونارو نگاه کنه شوهرم بهش میگل بیا بیا وحشتناک رود اون لحظات برای من خواهرم میگف دوباره شروع نکن من