شوهرم مدتی بود اخلاقش عوض شده بود غدا دیر حاضر میشد و یا اینک هر چیزی برای شام و ناهار درست میکردم میگفت اشکال نداره مدام بل تلفن حرف میزد به ی بهانه ای میرفت تو اتاق پیام میداد
من اهل خیانت نیستم صبح زود از خونه زدم بیرون نمیتونستم تو خونه بمونم باورت میشه اینقدر ماشین بوق میزد ک سوار شم پیر و جون با این ک حال خراب بود حتی ی لحضه هم ب دلم نیومد ک خیانت کنم