وضع زندگیمون داغونه پدر و مادر درست حسابیم ندارم
بابام ول کرده رفته زن دوم داره
دوبارتاحالا ازش شکایت کردم
مامانم ی جور مورد داره
هیچیم درست حسابی نیس
هر پسری هم وارد زندگیم میشه یکی از یکی داغون تر
تنهایی هم برام خیلی سخته طاقت زندگی تو این خرابه رو ندارم ای کاش اصلا بدنیا نمیومدم این چ زندگی کوفتی بود ک نصیب ماجوونا شد