سلام خانوما
میخاستم باهاتون درد دل کنم و اینک نظر بخام ازتون تا کمکی ب حال روحیم بکنید.
من طبقه سوم هستم و جاریم دوم و مادرشوهرم ک تنهاس پدرشوهرم خیلی وقته مرده طبقه اول هستش.اوایل ازدواجمون حساس شدم ب اینکه شوهرم ک از اداره میومد زود در مادرشو باز میکرد سلام میکرد میومد بالا.هی دعوام میشد حسودیم میشد نگید چقد بدجنسی خب حساس شدم
میدونید بعدش هی سعی کردم زمان بذارم ب شوهرم گفتم مثلا دوشنبه ها بریم خونه مادرت و پنجشنبه ها خونه مادر من.ولی بعد هی یادش میرفت نه ک تو ی ساختمونیم وقتی حوصلش یر میره از ایفون یا پنجره نگا میکنه ببینه خواهراش یا برادر دیگش اومدن بره پایین واقعا دیگ حساس شدم.از اینورم بچم ک ب دنیا اومد الان ۴ سالشه خیلی وابسته شده ب مادرم و مادر شوهرم هر وقت میریم خونشون میگ نمیام شما برین
حالا دردم شده دو تا.هم شوهرم هم پسرم.پسرم از وقتی از خواب پا میشه هی میگ برم پایین؟میگم نه گریه میکنه کارم شده نذاشتن اینا ک نرن.اصلا حسرت ب دلم مونده ی روز خاص منم با اینا برم خونه مادرشوهرم.اللن پسرم گریه کرد گف بریم پایین شوهرم برداشت رفتن خواهرشوهرمم طلاق گرفته با اینک خونه جدا داره ولی هرروز اینجاس.پسرمم خیلی دوسش داره نگین ک من بدجنسم نه فقط خیلی حساس شدم اگ تجربه زندگی با خانواده شوهرو داشته باشین تت ی ساختمون حتما درکم میکنین.مثلا هردو دنبال بهونن برن پایین شوهرم از بچم بدتر بچم از شوهرم بدتر.حساب میکنم میبینم ۷ روز هفته اینا ۵ روز پایین هستن.ارزو ب دلم مونده خونم مستقل شه برم از اینجا و فقط هفته ای یبار عین مادر خودم یبار بیایم اینجا. حالا جاریم ک طبقه دومه دخترش سوم ابتدایی میفهمه خونه میمونه بی اجازه مادرش نمیره حتی خونه ما.و خوشبختانه شوهرشم دو تا کار داره زیاد خونه نیس خاله زنک بازی دربیاره عین شوهر من خوشبحالش خیلی راحته.با اینک اونم تو ی ساختمون ولی خیلی مستقل زندگیش فقط بخاطر شوهرشه.ک خونه نیس زیاد.شوهر من فقط دنبال بهونس بره پایین.دیگ خستم کرده. میشه راهنماییم کنین خیلی استرسی شدم همش سعی دارم نذارم پسرم و شوهرم برن ولی میرن تهش من آدم بده میشم