یادتونه
گفتم صورتم رو داغون کرده و عگس گذاشتتم
من دیگ طاقت نیاوردم و ب خاهرم زنگ زدم .((همیشه کتکم میزد)) .ک بیان دنبالم خاهرم صورتمو دید خیلی گریه کرد و منم گفتم طلاق و ....
الان ۴روز گذشته من شوهرم اشتی کردیم شرطامو پذیرفت ...اما امروز شوهرم گفت ب ابجیم سلام کرده و خاهرم جوابشو نداده
من هنوز از خاهرم نپرسیدم ببینم شوهرم راست گفته یا ن
و اینکه روم نمیشه چی بگم ب خاهرم اخه ...
شوهرم یبارم دوران عقد بهم خیانت کرد خاهرم محلش نزاشت اما حتما جواب سلاج میداد .بعد من رفتم گفتم شوهرم خوب شده باهاش خوب باشید اگر منو میخایید دیگ باهاش خوب شد تا الان ک باز فهمید ....والا رومم نمیشه برم بگم ابجی ما اشتی کردیم توام ب شوهرم احترام بزار
الان میگه تو خودت روانی ۴روز پیش با صورت داغون اومدی گفتی میخام طلاق بگیرم ...الان میای طرفشو میگیری ...
نمیدونم چ کنم