خدای مهربانم
من بنده ی ناچیز تو هستم
بنده ای نا امیدی وشرک بر اوغلبه کرده بود
بنده ای که اینقدر مشرک شده بود که بخاطر مشکلات زندگی اش کم کم منکر وجودت شده بود
یک روز که از نا امیدی فریاد زدم به کدام گناه مرا مجازات می کنی
گفتم من خسته شدم تو از بی چارگی من خسته نشدی؟
فریاد زدم اشک ریختم و زمین وزمان رو خواستم بهم بدوزم
به قدری عاجز بودم که طفل معصومم برام بی ارزش شده بود .گفتم خود کشی میکنم و بچه هام به درک
گفتم ازین زندگی میکنم و میرم .گفتم مگه اون دنیا هست؟
گفام خدایی که اینقدر زجر کشیدن منو میبینه وکاری نمیکنه به چه حقی اون دنیا می خواد منو عذاب بده
تمام زندگیم شده بود شرک وشرک وشرک
خیلی خسته بودم خیلی اشک ریخته بودم
تا اینکه تو خدای جهانیان .خدای مهربان.خدای قادر مطلق.خودم تک و واحد.خدای بخشنده.خدای نورانی مرا در آغوش کشیدی و از نور وجودت در قلبم دمیدی
وقتی در آغوشت بودم دیدم که هیچ کس .هیچ کس.ارزش ندارد که من جانی که تو با عشق به من بخشیدی را از بین ببرم.
فهمیدم که تو خدای توانا خیلی توانا تر مشکلات من هستی
فهمیدم که چقدر ازت دورم
خدایا من به سوی تو قدم برداشتم با نور وجودت مرا هدایت کن
خدایا قلبم را سرشار از یاد و وجود خودت کن
امروز بعد از چندین سال سر بر مهر گذاشتم
ی چیز را اعتراف کنم تشهد وسلام را فراموش کرده بودم
ولی خیلی به دلم چسبید این نماز
خدایا می دانم که دوستم داری و بهترین ها را برایم کنار گذاشتی
من منتظر می مانم تا زمان درست برسد وتو بهارین ها از هرچیزی را به من بدهی
خدایا شکر گزار تمام نعماتت هستم .شکر گزار وجودت هستم.
مرا به سمت نور خودت هدایت کن🙏