دیشب رفتم خونه مامان بعد از چند وقت شب همونجا موندم تمام روزای بچگیمو مرور کردم ،دوباره مثل قدیما خودمون چندتا دور هم جمع شدیم مث وقتی که من و داداش هنوز ازدواج نکرده بودیم ،نمیدونم این جمع دوباره کی قراره جمع بشه
صبح که اومدم سرکار خیلی بی حوصله و فکری بودم
ولی همکارای مهربونم بیادم بودن و منو با این صحنه مواجه کردن 😍❤️
بمونه به یادگار ۱۴۰۴/۰۶/۳۰
