لطفا اول بخونید بعد نظرتونو بگین داشتیم با مامانم راجب بد بودن این دنیا و ادما و این چیزا حرف میزدیم منم خاک ت سرم ب مامانم گفتم دوستم با نامزدش مشکل داره و ....این چیزا طولانیه بخوام بگم حوصله ندارم🤕البته ابراز ناراحتی کردم و گفتم کاش مشکلشون حل شه دوستم گناه داره الان مثل سگگگگگگگگگ عذاب وجدان دارم اون ب من اعتماد کرد وایییی من نباید میگفتم خدایا چیکار کنم البته مامانم کسیه که سر جلوش ببرن جایی دهن باز نمیکنه و چندبارم تاکید کردم
اخه داشت راجب زندگی ها و این چیزا حرف میزد گفتمنمیشه از ظاهر قضاوت کرد گفت فلان دختر و پسر و زندگی بخاطر چنین ویژگی هایی عالین منم دیگ گفتم ن اینطور نیست مثلا فلانیا همینطورن ولی مشکل دارن باهم و...