سرهرچیزی مثلا داداشم راهنمایی بود کارنامه میگرفت یه دونه تجدید داشت میترسید بیاد خونه چون شلنگ بود یا مثلا خواهر بزرگم اگه میرفت بیرون کتک میخورد ببین نه کتک معمولی درخونه رومیبست هممون بیرون میکرد خودش وخواهرم تنها میموندن داخل انقدربا شلنگ میزدش تا خودش بیحال میشد