اومدیم عروسی بعد بچش گریه میکرد گفت بیا بریم من اروم گفتم نمیام میمونم شما برین بعد یهو قاطی کرد که چرا اینجوری میگی منم گفتم تو چیکار ما داری برو یهو گفت گوه خوردم و قهر کرد بعدم اومدیم خونه فامیل بچم پای پنجره خواب بود من پنجره رو بستم اون گفت باز کنین گرمه من گفتم بچم مریض میشه یهو شروع کرد بد و بیراه گفتن
هیچ وقت خانواده ات کنار نزار همون شوهرت پس فردا میزنه تو سرت میگه تو با خواهر خودتم کنار نیومدی
ارامش آدما از حرف سوهر و بقیه مهمتره وگرنه از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بست ولی در دهن مردمو نه... بقول مرحوم عمه بابام همیشه میگفت اگه دهن مردمم بگیری باز با کو... شون صدا در میارن ...
منم با خواهرم برای همیشه قطع رابطه کردم . ولی چند بار بهش فرصت دادم آدم بشه . روز به روز بدتر شد . تا اینکه جادوشو پیدا کردم . زنگ زدم بهش گفتم بهت هشدار داده بودم و سر حرفم هستم . دیگه همه چیز تموم شد . برای همیشه انداختمش دور . مثل یه دندون گندیده ی لق کندمش . ولی خواهر تو انگار فقط اعصابش خرده . بد ذات نیست . یه خرده بهش مهلت بده که تغییر کنه .