صبح باهم سر اینکه یه شارژر خراب شده دعوامون شد اونمی گه یه شارژر دیگه هم تو خونه بوده می گمنبوده دیگه الکی دعوا راه انداخت
رفت سر کار برگشت با بچه ام رفت بیرونمنم یکی از دوستای خانوادگی مون خونمون بود یه امانتی دستش داشتم اومده بود اونو پس بده
شوهره برگشت با بچه ام و یه دسته گل و کیک و یک تاپ و شلوارک
منم چون مهمونداشتیم نگاه کردم تشکر کردم
همونجا دیدمخیلی کوچیکه چیزی نگفتم
چند بار همسرم گفت از فلان مغازه خریدماگر اندازه نبود برو عوض کن
حالا که مهمون رفته نگا می کنم
می بینم کوچیک نیست
خیللللیییی خیلللیییی کوچیکه
از ۱بح هم که باهاش قهرم حوصله نداشتماصلا باهاش حرف بزنم
اومدم بخوابم باز می گه برو عدضش کن