درسته ..البته مشکل این بوده که اونی ک من بهش گفتم مباید به روی خودش میاورده که میدونه ..که متاسفانه ...
پیش میاد دیگه...من سعی میکنم حرفی ک بهم سپردن ب کسی نگم کلا فراموش کنم...ی بار خواهر شوهرم داشت پشت سر همسرش حرف میزد بهم گف ی موقه داداشم نفهمه اخه هنسر من با دامادشون خیلی صمیمیه بهش میگفتم فوری مرفت میگف...من گفتم خیالتون راحت...بعد ی ساعت هر چی فکر کردم چی رو بهم گف ک ب داداشم نگو یادم نیومددد😆الان دو سال ه هنوز دارم فکر میکنم ولی یادم نمیاد😅
من همان پنجره رو ب خیابان بودم /ک شبی بسته شد و رو ب کسی باز نشد
منم یه بار بین یه زن و شوهر که الان جدا شدن داشتم واسطه میشدم، بعد هی این میگفت اینو به اون نگو ... اون میگفت اینو با این نگو. منم همه رو یادم رفت و همه چی و به هر دوشون گفتم. چون از دو رویی و ... بدم میاد. اگر راز و به من گفتن یعنی اعتماد دارین دیگه. اونا داشتن طلاق میگرفتن هنوز نمیتونستن درست و حسابی با هم حرف بزنن. دیوونه شده بودم وسطشون