مثلا بابای من اینجوری نیازهای بقیه رو پیش بینی میکنه تا اولین نفری باشه ک حلشون میکنه
در حالیکه کسی ازش کمک نخواسته همش وسط ماجراست
مثلا همسایه دچار مشکل میشه اول بابای منه
دوست داره قهرمان داستان و آدم خوبه باشه در حالیکه به خودش رنج زیادی میده تا همه بگن فلانی آدم خوبیه
از پول خودش استراحت خودش از بدن خودش میگذره برای بقیه
ب هیشکی نه نمیگه هیچ جا مثل یک آدم پر شهامت مخالفت نمیکنه با همه موافقه و حزب باده فقط از ترس اینکه کسی نگه فلانی بد بود
اما من دارم تمرین میکنم شبیه بابام نباشم خیلی جاها شبیهشم اصلا کپی خودشم