یه شبه نبود. به مرور با هر اتفاق کوچیک و بزرگ
تجربه خوابگاه و خونه دانشجویی تو شهر دیگه. همزیستی با آدمایی که متعلق به شهر و استان و خانواده دیگه بودن
تغییر دانشگاه و اساتیدی که کمک میکردن ذهن پر از سوال و خواهان دانستن من تو جهت درست پیش بره.
محیط کار و تغییراتش
کتابای مختلف
دوستانی که باسواد و اگاهی بودن و طرز صحبت قشنگی داشتن
حتی ورود آدمای اشتباه به زندگیم و تجربه و درسی که بهم داد
ازدواجم با کسی که منو به همون شکلی هستم قبول داره بی کم و زیاد با همه نقصا و قوتام
همه اینا دست به دست هم داد تا الان بشم این... به چشم خیلیا یه ادم قوی، یه ادم قابل اعتماد و حامی، یه کسی که بهرحال گلیم خودشو از آب بیرون میکشه ولی هنوز دل نازک!