وقتی ازدواج کردیم زیرصفر بودیم یعنی شوهرم کلی بدهی هم داشت تو این سالها حسابی کار کرد و کارش گرفت منم کنارش بودم همیشه
به من اجازه کار نداد خیلی محدودم کرد نا محسوس ارتباطمو با همه قطع کرد حتی خانواده
همیشه کلی چک داشت و سرمایشو زیاد میکرد پس پولی برا خرج و تفریح نمیموند
با اینکه کلی ملک خریده یا ساخته بود مستاجر بودیم و من همیشه اسباب کشی داشتم سوژه همه بودم میخندیدن ولی شوهرم میگفت تحمل کن تا سرمایم زیاد بشه
بقیشو. ارم تایپ میکنم حوصله خوشمزه بازی کسیو هم ندارم
لایک لطفاً
لایک
کامل گفتی بلایک
عزیزم ادامشو گفتی لایکم کن بیام بخونم
حالا چند ساله حدود ده سال به یه نقطه امن رسیدیم یعنی خونه برا خودمون خریدیم و بچه هام
ماشینهای خوب
یه طوری که نمیخوام ادرس بدم مثلا فکر کنید یه ارگانی میخوان از شوهرم تقدیر کنن
بعد چند ماهه بفکر لباس و استایل حتی ریشهاشو چطور درست کنه و باشگاه بره و ایناست
بعد حتی یه تعارف به من نزده که بعنوان همسرم بیا ضمن اینکه کارگراش هم خانم هم اقا هستن
گفتی لایک کن
فردا اون روزه
من رفتم ترمیم ناخن و موهام و چند دست لباس هم خریدم که اگه بهم گفت اماده باشم
از اون مغرورا هم هستم که باید ازم بخواد تا برم
هیچی نگفت تا امشب که منفجر شدم
بعد میگه خب بیا مگه من نگفتم نیا😵💫😵💫😵💫😵💫
یعنی اگه امشب هم نمیترکیدم نمیگفت
الان هم عبرت بگیرید صدتونو برا کسی نذارید
هم بگید چطوری حالشو بگیرم؟؟؟
میدونی ماهم ازصفرشروع کردیم همیشه صبرکردم قناعت کردم ک چون شوهرم نداره باورت میشه اوایل ازدواج حتی شده بود گرسنه میموندم ولی الان ک وضعش خوب شده نه عالی ولی خوبه خداروشکر میدونی به من چی میگه .میگه بدرد زندگی نمیخوری زن زندگی نیستی هروز تهدیدم میکنه ک میندازمت بیرون منه بدبختم فقط بحاطر بچها تحملش میکنم😔
الانم از زمین و اسمون داره برام میباره حالا که حالم اینطوریه هیچ کس تو سایت نیست🥲🥲🥲
