همه هم سن و سالاي من و دوستام تو روزاي جوونيشون خوش بودن و با عشقشون خوشو خرم...
همون موقه ام ك من با علي بودم همه ميگفتن بهار تموم كن اين ب درد تو نميخوره و هزارررر جور مسخره و حرف..
ولي كسي از دل من خبر نداش ك نداش..
خيلي وقت بود تنها بودم و همه دوستام ميديدن روزامو ك چ جوري فكرو خيال منو از اين رو ب اون رو كرده
من خيليييييي شوخ بودم و همرو ميخندوندم و فقط عاشق تفريح و عشق حالو زندگي خوب بودم
ولي. اون روزا ن بر عكس فقط دمبال گذشتن روزا فك نكردن ب گذشته بودم