خانما عروس وسط چه ویژگی‌ هایی داره

من تک عروسم حس خاصی ندارم 

اونم یه ادمه ، ویژگی خاصی نداره

ویژگی های شخصیتی خودش دیگه اما خانواده همسر به اولی بیشتر گیر میدن معمولا

ویژگی به عنوان نیست بر اساس شخصیت هست

ما انسانیم ما نفس میکشیمممم😭

من عروس اولم و تک عروسم

هیچ حسی نداره

نه بحثی نه جنگ و جدالی هیچیییییی 🥲😂

زندگی خیلی یک نواخت و کسل کننده داره پیش میره 

کاش جاری سلیطه داشتم

بی طرف ، بدون حس حسادت و چشم هم چشمی ، سرش توی باسن زندگی خودشه 

دقیفا هرجی دق دلی از مادرشوهر خودشون  دارن سر اولی خالی میکنن

شایدم از بی تجربگی هست نه لزوما عقده 

به نظرت وقتی از مادرشوهر دختر خودش گله میکنه فلان کرد....خودش دقیقا همون کار رو میکنه دلیلش چیه؟!!

یا از مادرشوهر خودش

اذیت کردن دیگران از عقده میاد نه از روان سالم

من راستش نمیشناسم نمی تونم قضاوت. کنم اما چون میدونم من خودم مادرشوهرم  رو مثل مادر خودم نمی دونم و ممکنه سو برداشت داشته باشم از رفتارهاش از طرفی  خودمم پر از ضعفم و حتما همیشه رفتار کامل و همیشه درستی ندارم پس رفتارهای اونم خیلی جدی نمی گیرم میذارم به پای ندانستن هر دو طرف و به دل نمیگیرم

مم مادرشوهرم رو مثل مادر دوست داشتم سالها بخشیدم و هی گفتم نباید ناراحت بشم مادرم باشه ناراحت نمیشم

اما کارهایی کرد که اکر مادر خودم بود قطع رابطه میکردم باهاش

هیچ وقت حواب ندادم همیشه سکوت کردم و امکان نداره الان بدونه  هیج وقت به خاطر جوونی که ازم گرفت نمیبخشم

و دیکه مادر صداش نزدم چون اسم مادر حرمت داره واقعا

حالا کاری به کارم نداره ولی اگر حقی باشه نمیبخشم چون جوونی ام رو نابود کرد

فکر کن من دوتا عزیز رو در اثر سرطان از دست داده بودم و خیلب درد کشیدن 

بعدش یکی از فامیل خیلی دورش سرطان داشت گفتم چه خوب حداقل درد نمیکشه خیلی سخته درد داشتن

با لحن خیلی بد گفت از بس آدم خوبیه آدمهای خوب خدا نمیخواد درد بکشن! 

نه یکبار که چند بار

و این فقط یکی از کوچیکترین حرفهایی هست که شنیدم و دلم شکست

بله حرفشون زشت بوده اما دوست عزیز از کینه به دل گرفتن خودت آزار میبینی اون‌چیزیش نمیشه بخشیدن معنی فراموش کردن نمیده یادت باشه ولی حرص نخور 

منم خیلی داشتم این چیزا رو پدرم ناگهانی در ۶۰ سالگی فوت کرد نیومدن تازه به شدت پدر من رو قبول داشتنا  کرونا بود منم گفتم باشه شرایط این طوره بعد عمه شوهرم در نود سالگی دو هفته بعدش فوت کرد پاشدن خانوادگی اومدن و بازم نبومدن به من سر بزنن من گلگی نکردم اما دیگه نرفتم فقط عید رفتم گله کردن لبخند زدم گفتم سرمون شلوغه اصلا دیگه صمیمیتی ندارم با هیچکدوم مرگ پدرم نقطه عطفی برای تغییر رفتارام بود قبلا برای خواهرشوهرم هر سری کادو میبردم هر بار زنگ میزدم الان یه بار اون زنگ بزنه یه بار من کادو هم نمیبرم دقت می کنم تو رفتار آدما بیش از حد محبت نمب کنم اما کس هم نمی دم قضیه رو توضیحی هم نمیدم‌ بهشون یکی دوبادم گفتن عوض شدی و .. خندیدم گفتم نه بابا چه حرفیه بچه ها بزرگ شدن وقت نیست اصلا بذار تو گمراهی بمونن چون میشناسم گله هم کنم طلبکار میشن‌