دوسه روز پیش یه بحثی باهم داشتیم بعد کلا تو بحث های ما اینطور هست که در حالی که همسر. من حرص میخوره ۴ ستون بدنش میلرزه من در نهایت آرامش جواب های کوبنده میدم یعنی کلا صدام اصلا بالا نمیره حتی ذره ای گاهی خندمم میگیره از چهره همسرم که داره حرص میخوره
بعد گفتم منو ببین هیچ حرصی نمیخورم ببین چقدر آرومم روزها تا ۲و۳ ظهر میخوابم بعد با یه حالتی برگشت گفت چون خیالت راحته یکی مثل منو داری که تو خوابی من دارم کار میکنم پول درمیارم شما هرچی بخوای فراهم باشه
گفتم یعنی دوست داری من شاغل باشم گفت نه من نیازی به پول توندارم
الان فکر میکنم به حرفش به مردی که دوسال پیش خیانت کرد میشه پشتت گرم بود البته دیگه کوجکترین چیزی از جانبش ندیدم اما حرفش برام حکم منت گذاشتن داشت در حالی که همیشه میکه اگر شاغل شدی برو خونه بابات