دست و دلم به کار نمیره
انگار سم تزریق شده بهم
فقط:میخوابم
نه میتونم به نظافت خونه برسم
نه نظافت و کارای:شخصیه خودم
نه حوصله ی دخترمو دارم
نه آشپزی میکنم، هرروز از:بیرون سفارش میدم
دخترم انقدر غذای بیرون خورده که نمیتونه غذای خونه بخوره
فقط میخوابم ؛ از جام بلند میشم؛ توان ندارم، دوباره میخوابم
لعنت به مادرم لعنت به شوهرم لعنت به هرکسی که زندگیه منو نابود کرد