ناهار چی پختین صفحه 3 | تبادل نظر نی نی سایت

sanhv

مدیر

عضویت: 1399/11/29

تعداد پست: 10278

بگید ایده بگیرم هنوز هیچی نذاشتم

من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کار رو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاش اون کارو انجام میدادم!

1404/05/18

11:51

2 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

sanhv

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/29

تعداد پست: 10278

اسنک از دیشب...شما هم دیگه این ساعتبه پخت و پز خاصی نمیرسی

نوش جان.

آره.. شوهرم ۴ از سرکار میرسه تا اون موقع یچیزی سرهم میکنم😀

من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کار رو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاش اون کارو انجام میدادم!

1404/05/18

11:54

0 نفر لایک کرده اند ...

ziizii72m

عضویت: 1399/03/02

تعداد پست: 9333

ما تازه صبحانه خوردیم

1404/05/18

11:54

1 نفر لایک کرده اند ...

ریحانه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مقبوله

عضویت: 1400/11/27

تعداد پست: 9182

غذای تنبلونه پختم

پاکورا😋

لالیم ودر سکوت دل بی زبان ما 💔لبخند واشک میشودانچه نگفتنی ست.🌻چرا این نیز نمیگذرد

1404/05/18

11:54

1 نفر لایک کرده اند ...

آیانان

عضویت: 1401/04/23

تعداد پست: 7539

چجوریه؟

پیازو با گوشت خورشتی مرغ گذاشتم با روغن یکم که پیاز سبک شد دوتا قاشق رب گوجه زدم با ادویه و تفت دادم و یه هویج حلقه ای گوجه دوتا نصف کنی و یه سیب زمینی مربعی برش دادم ریختم اب ریختم تا بپزن

1404/05/18

11:55

2 نفر لایک کرده اند ...

sanhv

مدیر استارتر

عضویت: 1399/11/29

تعداد پست: 10278

قیمهک فعلا ابش ی طرفه دونش ی طرف😐🤣

😂😂الان تاپیکتون رو دیدم

من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کار رو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاش اون کارو انجام میدادم!

1404/05/18

11:55

1 نفر لایک کرده اند ...

rooniiii

عضویت: 1403/05/27

تعداد پست: 15163

پلو آلبالو

اوفففف طرز پختشو بگو خب

1404/05/18

11:56

1 نفر لایک کرده اند ...

nastaram

عضویت: 1398/12/24

تعداد پست: 48342

زوده فعلا

آزادی بیان و آزادی قلم می تواند توسط یک قدرت بزرگتر از ما گرفته شود، اما آزادی اندیشه هرگز !📚🌱❤️‍🩹. دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ....

1404/05/18

11:56

1 نفر لایک کرده اند ...