میگوید:
«میخواهم حرفی بزنم که مدتهاست گره خورده در گلویم»
بیطاقت است
شکیبایی را پَر داده از لانهی چشمهایش
مثل پاییز
که چشم به راهِ زمزمهی باد است
و طعمِ گسِ خرمالوهایش
التهابِ برگریزان را
التیام داده
میدانم چه خواهد گفت
و سکوت
آخرین سلاح من است
مرضیه بازرگانی