داشتم جواب دوستان با محبت رو میدادم اینجا
همسرم اومد توی اتاق گفت چرا ساکتی
منم با آرامش و دلخوری گفتم خسته ام، کلی زحمت کشیدم کوکی درست کردم گفتی بو کره میده نمیبری
اومد دستامو بوسید گفت میبرم، دوستام از خداشون هم باشه، زنم همچین چیز عالی ای درست کرده با این همه مشغله
گفت اون لحظه حالم خوب نبود میل ب هیچی نداشتم اینجوری گفتم
و کلی تشکر کرد
خلاصه درسته موضوع خاصی نبود ولی ما خانوم ها همین چیزای کوچیک برامون مهمه و خب بهتره بیانش کنیم و حل کنیم قضیه رو
در فرصت مناسب البته