من یه خواهر شوهر دارم....سال 86عروسی کرده بود 9سال بود منتظر نی نی بود....دیگه هر راهی رفته بود جواب نداده بود و بیخیال شده بود...میگف دکترا میگن هر دوتون سالمین برو قسمتت بشه باردار میشی اینم ناامید لز همه جا دیگه نمیرف دنبالش....همیشه هم حسرتش رو میخورد ولی ب روش نمیاورد....بالاخره بعد نه سال خدا یه دختر خوشگل بهشون داد...دیروز خونه مادر شوهرم جمع شده بودیم برا روز مادر .... برگشت بهم گف دیروز یادم افتاد فردا روزه مادره منم مامان شدم بلاخره نشستم گریه کردم ک چه حس خوبیه تو روز مادر بدونی مامانی....وقتی میگف چشاش خیس بود....همون جا بود که از ته دل برای همه ی منتظرا همچین گریه ای رو ارزو کرد🙏🙏🙏🙏