2777
2789
عنوان

بچه دوم

94 بازدید | 7 پست

وقتی مامانم ۲۰ سال داشته من به دنیا اومدم الان من ۴۳سالش و من ۲۲ فکرش میکنم چقدر روی من سخت گیر تر بود 

الان خواهرم ۷ سالشه پارسال کلاس اول بود یه روز میگفت حال ندارم نميخوام برم خیلی راحت میگف نرو یا مثلا رو درسای من خیلی سخت گیر تر بود الان خواهرم ول میکنم به امان خدا

بیخیال خب دوره شما و اون فرق داره

دوستای قشنگم این کاربریم رو برای همیشه میبندم امیدوارم روزهای شادی پیش روتون باشه پر از خنده و موفقیت و شادی 😍 هرمشکلی داشتید اول با توکل به خدا دوم با تلاش و سوم با دعا حلش کنید 💚

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

طبیعیه خب

من و خواهرمم ۱۲ سال اختلاف سن داریم

و خیلی کارایی که اون الان انجام میده قبلا برای من حکمش تنبیه بود😂

دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد،روزی که ردپای به جا مانده، شبيه چکمه های کدخدا بود یکی میگفت : دزد، چکمه های کدخدا را دزدیده ، دیگری گفت: چکمه هاش شبیه چکمه کدخدا بوده. هرکسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد. دیوانه ای فریاد برآورد: که مردم؛ دزد ، خود کدخداست ، مردم پوزخندی زدن و گفتند : کدخدا بهدل نگیر، مجنون است دیوانه است، ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل آبادی اوست.از فردای آن روزکسی آن مجنون را ندید وقتی احوالش را جویا می شدند کدخدا میگفت:دزد او را کشته است، کدخدا واقعیت را گفت ولی درک مردم از واقعیت، فرسنگها فاصله داشت، شاید هم از سر نوشت مجنون میترسیدند. چون در آن آبادی، دانستن بهايش سنگین ولی نادانی، انعام داشت....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز