تاسیان

جمجید میخواست دخترش و بچه ها و خواهرش رو بفرسته برن  امیر فهمید اینا میخوان برن رفت کارخونه به کار گرا گفت اینا میرن پول هارو میبرن و شما میمونید بدبختی ها تون اونا اول قبول نمیکردن به خصوص اون چاقه میگفت تو خودت از ساواکی ها هستی دروغ میگی به خاطر دختره اینطوری میکنی بعدش اوناسور وانت شدن رفتن به طرف خونه جمشید ولی نذاشتن امیر سوار شه هلش دادن امیر دیر رسید اونا میخواستن برن داخل خونه هرچی هست ونیست رو غارت کنن بعدش امیر اسلحش رو درآورد گفت میزنمتون به کارگرا گفت اونطوری کرد  بعدش اون مو فرفری به مریم گفت چرا سیاه تنت نیست نادر مرده  مریم غش کرد جمشید با کراواتش گذاشت دهن مریم که زبونش رو نبره بعدش خواهرش مریم رو بغل کرد و با جمشید خواهرش و بچه هارو برد داخل خونه یه اتاق مخفی طور داشتن ولی چون امیر بیرون بود شیرین فرار کرد اومد به سمت امیر  شیرین رو جند تا مرد می‌کشیدنش فرار کرد حیاط تو حیاط نمیدونم چطور شد اونجارو یادم نیست امیر شلیک کرده بود به پای یکی از کارگرا اتفاقی چون کارگرا دورش کرده بودن اسلحه رو بگیرن اینطوری یهو شلیک شد بعدش اسلحش افتاد زمین اون چاقه پرتش کرد تو استخر میخواست غفش کنه شیرین اومد نذاره اون پسره قدبلند مو فرفری که شیرین رو میخواست میگفت باز اینو میخوای  وفلان هلش داد و شیرین سرش خورد زمین و پسره گفت دیگه نفس نمیکشه و بعدش اونا فرار کردن کارگرا و امیر تو استخر بود حالش خوب نبود ولی چون دیدید شیرینی اینطوری شد دیگه تلاشی برای بیرون اومدن نکردهمونجا غرق شد  بعدش جمشید اومد هرچقدر شیرین رو صدا کرد جواب نداد ....

چقدر یه سریال میتونست تلخ باشه