خیلی دلم شکسته خواهر خیلی اصلا ... حاضر نیستم دیگه با خودش و مادرش روبروم شم چه برسه قرار .
دیگه دوبار دتره زنگ میزنه مامانش هربار خشک زیر یه دیقه تموم کردم مکالمرو 🥲
استوری ساعت ۲/۵ گذاشتن حوالیش
مامان این ۴ به من زنگ زد معلوم بود نگران شده که اون تایم به من رنگ زده والا نمیزد
میدومی میدونما نقشه دختره و خالهست ولی من واقعا از اینکه اینا بعد اینهمه خوبی اجازه میدن بقیه منو ناراحت کنن ناراحتم ...
میتونست به خواهرش بگه اون عکسو بردار سوتفاهم میشه ! یا میتونست به دختره بگه این عکسارو جایی نذار چون عکاس به احتمال بالا زن داییمه بااون رفتن دیکه !!!
تو ترجیح دادی خواهرت و بچش ناراحت نشن ولی من بشم !
خواهر میدونن من سر این قضیه ناراحتم به روشون نمیارن از سیاست ... چون یه ساعت بعد استوری درست تایم لنگ ظهر مامانه به من زنگ رد با یه بهونه که ری اکشن منو ببینه اونم نه یبار ۴ بار !
برق نبود انتن نبود هی از خونه و موبایل زده بود ... پس تو میدونستی که من ناراحت قراره شم و زنگتو زدی ...
خاک تو سرشون واقعا ماه هاست من هربار سر یه قضیه ناراحت میشپم میگفتم عب نداره عزادارن عب نداره دوسش دارم و فلان
الان این اخری تیر خلاصی بود!
که تو که خنگ نیستی میبینی من اینو دوست دارم این عکس دیگه چیه !! بخدا شبیه عکس تازه نامزداس کنار هم دختره کیک بدست یکی پیرهن سفید اینم مانتو سفید
رفتی برا من عکس نامزدی انداختی تو!! وقتی تا یازده شب قابلمه به دست منتظر بودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
