عصری بیرون بودم حس کردم یکی افتاده دنبالم
مرده پررو پرو اومد شونه به شونه کنارم راه میرف اول گف میشه یکم باهم قدم بزنیم
اصن نگاهش نکردم قدمامو تند تر کردم گفتم نه
دوباره گف خب میشه بریم همین اطرف یه قهوه بخوریم؟😑
ایندفه نگاش کردم ۳۰ و خورده ای اینا بهش میخورد سیبیلو بود موهاشم از پشت بسته بود
گفتم نه مرسی بعد از عرض خیابون رد شدم رفتم اون دست باز دیدم اومد دنبالم
دیگ اخم کردم گفتم آقا لطفا برو مزاحم نشو منو با یه آقا تو خیابون کسی ببینه بد میشه واسم
گف چرا بد شه وقتی چند وقت بعد قراره بیان تو عروسیمون شرکت کنن😐 اینو گف واقعا خندم گرف😂💔
فهمید دارم مسخرش میکنم گف من همین اطراف کار میکنم چندباری دیدمت خوشم اومده ازت گفتم بزا امروز شانسمو امتحان کنم
خالا من تند تند داشتم میرفتم اصن نمیگفتم تو با کی هسی
رسیدم نزدیک ایسگاه اتوبوس اومد جلوم گرف گف الان خواستگاریمو قبول میکنی؟ حالا ایسگاهم شلوغ همه داشتن چپ چپ نگامون میکردن🤦♀️
من خر از دهنم در رف گفتم آقا برو کنار دیرمه باید برم خونه
دیدم اینم اومد تو ایسگاه وایساد گف خوبه خونتونم یاد میگیرم پس😐
محل سگ ندادمش خودمو با گوشی مشغول کردم
این دوباره اومد جلو شروع کرد ب شعر گفتن اعصابم خورد شد گفتم اقا واقعا دیگ داری مزاحم میشی برو دیگ
دوباره گفت خواستکاریمو قبول میکنی😐 گفتم حالا بر فرض قبول کردم بعدش چی
گف بیا شمارمو بزن هروخ خودت دوس داشتی خبرم کن
دیدم ول نمیکنه گوشیم دادم شمارش زد و رف
الان نگا کردم دیدم همون موقع به خودش تک زده ک شمارم بیفته واسش🤦♀️