سلام شوهرم واسه به دست اوردنم خیلی خودششو کوچک کرد و غرورشو شکست و ما عید ۱۴۰۳ عقد و عید۴۰۴ عروسی کردیم
از بعد عقد کلا عوض شد بی دلیل دعوا میکرد و یه بار خوب و یه بار بد که گفتن طلسم شدیم و من دنبال باطل ولی زیاد تاثیر نداشت و با وجودی که پدرمادرم خیلی بهش احترام میزارن و دوسش دارن ، شوهرم خوشش نمیاد و حتی بخاطر زنگشون هم دعوا میکنه و این باعث میشه من همیشه اشکم در بیاد
حالا دو هفتس چله سوره بقره گرفتم چند روز که اسم خانوادمو نبردم عالی بود ولی بعد چون بی احترامی کرد از خونم اومدم
دوس دارم زندگیمو نجات بدم چون گناهی ندارم و این حق من نیس، نمیدونم چکار کنم
مشاور میگه مشکل روانیه چون تعادل رفتاری نداره و باید طلاق بگیری، ولی من نمیخام😔بخاطر خانوادم که داغون میشن جلو چشمم، خودم به جهنم