من 9 ماهه عقدم ولی شوهر هر شب خونه ما خابیده و بوده و مشکلی نداریم. پدر ندارم مرد کلا نداریم تو خونمون
مغازه داره و شب ساعت 11 میاد خونه خودمم شاغلم به جز جمعه ها فقط اخر شب ک خسته ایم پیش همیم و ظهر موقع ناهار
خیلی مرد خوبیه و خیلی اهمیت میده بهم ولی این هفته از شنبه بهش گفتم عصری منو ببر فلان جا کار دارم گفت مغازه سرم شلوغه منم نگفتم بهش دیروز خودم رفتم بیرون و اومدم خونه بهم زنگ زد گفت من کار داشتم تو شهرم بهش گفتم خب به من میگفتی باهم میرفتیم گفت نه سریع باید برگردم مغازه بعد نیم ساعت بعد زنگش زدم بگم اخر شب میاد میوه بگیره یهو گفت من ی سر اومدم خونه خودمون پیش مامانش نیمساعت دیگه میرم مغازه خیلی ناراحت شدم گفتم پس بیا تا باهم بریم میوه فروشی گفت اماده شو دارم میام من اماده شدم یهو اومد گفت منو برسون مغازه و خودت برو خیلی سرم شلوغه گفتم پس تو که سرت شلوغه چرا رفتی خونه مگه ب من نگفتی سریع برمیگردی مغازه و گفتم پس خودت اخر شب برو بگیر و من نمیام دیگه هی اصرار کرد بیا محلش ندادم و لباسام دراوردم اونم رفت خیلی ناراحت شدم شام خوردم خابیدم وقتی هم اومد اخر شب بیدار نشدم محلش ندادم اونم گرفت خابید خیلی اعصابم خورده نمیخام ظهر هم ک رفتم باهاش حرف بزنم اصن بغضم گرفته نمیدونم چرا
مقصر من نبودم