یه مدت داخل شرکت کار میکردم یک آقایی بود یلی سر به سرم میذاشت تولدشون نزدیک بود منم برای تلافی یه خیار سالادی رو پاپیون زدم گذاشتم داخل یک جعبه خوشگل بنده خدا با یه ذوق و شوقی سرو باز کرد وقتی که دید برگاش ریخت بعد الان بهم پیشنهاد داده منم قبول کردم ولی خب دلم براش میسوزه و از کاری که کردم پشیمونم
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......