ساعت ۶ با دختر عموهام رفتم بیرون کافه چون جمعه بود گشتیم و پیاده روی کردیم ساعت ۱۰ رسیدم خونه
شوهرم مهاجرت کرده و آلمانه
اینو بهم گفت دیگه هم جوابمو نمیده بعد از دو سه ماه باهاشون بیرون رفتم
[۷/۱۱, ۲۱:۲۴] اون: و امشب بدجوری قراره حالتو بگیرم
[۷/۱۱, ۲۱:۲۴] اون: کامل دیگه فاتحه بیرون رفتنتو خوندی
[۷/۱۱, ۲۱:۲۴] اون: من اجازه بدم زنم نت 9ونیم شب بیرون باش؟
[۷/۱۱, ۲۱:۲۵] اون: یک هفته کامل نمیذارم صدامم بشنوی
فاتحه بیرون رفتننم بخون دیگه تموم شد
[۷/۱۱, ۲۱:۲۵] اون: خدافظ
[۷/۱۱, ۲۱:۲۶] اون: از دلت در میارم بدم قراره از دلت در بیارم
[۷/۱۱, ۲۱:۲۶] اون: مجرد نیستی هر گوهی بخوای بخوری
[۷/۱۱, ۲۱:۲۶] اون: خیلی حال میده اینجوری ول باشی
برو هری طلاقتو بگیر هر گوهی میخوای بخوری بخور من زن خیابونی نمیخام