گفتم ازمون مهمی دارم و مهمونی نمی یام
به زور بردن مهمونی و مریض شدم و سرم داره منفجر میشه از صبح که بیدار شدم به خانواده گفتم سکوت کنید امروز رو .
مامانم ۲ ساعت بی وقفه جارو برقی کشید . زن داداشم از صبح تا ظهر با تلوزیون اهنگ گوش داد .
برادر زادم هم از صبح پشت اتاقم داره اکسپلور گردی می کنه .
الان هم برای اولین بار در تاریخ مامانم و بابام دارن دعوا می کنن .
می گم فردا نمی یام خونه و بعد از سرکار می رم کتابخونه دعوا می کنن که چرا خونه نمی یای درس بخونی 🙁🙁🙁
میگم خب نمیزارید بخونم میگن خب نمی تونیم خفه شیم که تو درس داری .
میگم خب من هم دارم میرم که بخونم اونجا دیگه .
رفتم آشپز خونه آشپزی کنم برای فردا ناهارم هر جی که می خواستم درست کنم موادش رو نداشتیم .
بچه ها می تونم امیدوار باشم به زندکی به نظرتون ؟؟؟
هر جوری که نی یام استری ازمون رو کنترل کنم گند می خوره توش .