دوساله پای خالم ب خونه مادرم باز شده
مامان منم عوض شده
امشب شوهرم شبکار بود بچه هامو خوابوندم تا همین الان داشتم گریه میکردم گفتم بیام اینجا یکم حواسم مرت بشه...
مادرمو ازم گرفت خالم
دیگه ندارمش
حتی حوصله نداره باهاش حرف بزنم
جلو اونا هرچی دلش میخواد بهم میگه
خواهرم ۱۸ سالشه انقد ازین تغییر وضعیت مادرم غصه خورد بستری شد بیمارستان اعصاب دوماهه
ب مادرم میگم دعاش کن مامان دعای پدر مادر حتی مرگ ادمو عقب میندازه
میگه نمیدونم جرا دعام نمیاد نمیتونم خیر خواهرتو بخوام از خدا😭😭
فقط خدا جواب باعث و بانیشو بده