بچه ها شوهرم خیلی رفتارش زشته بامن انقدر ناراحت شدم ک .
الان از بیرون اومده ی ساندوبچ نذری بهش دادن بمن میگه اوردم برا تو میگم مرسی بعد دوباره از دستم گرفته میگه تو ک نمیخوری الان شامه ببرم طبقع پایین برا بچه داداشم گفتم چرا نخورم نذریه میخورم بعدا اخر شبی فردا. دیدم ن گیر داده ک ببرم گفتم خوب ببر خودت گفتی برا من اوردی درشو باز کردم دیدم بندری هم هست گفتم ببر ظهر سوسیس خوردیم .
برادر شوهرم اومد بالا با شوهرم کار داشت داذم اون گفتم بده پسرت نذریه .
برادز شوهرم برعکس گرفت ساندویچو کلم و خیارشورشو اینا ریخت تو پلاستیک ی کمش بعد شوهرم ی دادی سر من زد ک تو خودت ک نمیخوری عقده ای بازی در اوردی اینو از قصد ریختی . گفتم نبخدا داداش برعکس گرفت ریخت میگفت پرو گری نکن طلبم داری چ پرویی و از این حرفا . لقمع رو پرت کرد محکم وسط خونه. رفت تو راه پله ها داد میزد ک تو چشم نداری بچه داداش من ی بچه 12ساله بخوره گفتم بابا بمن چ ریخته تو پلاستیک داد زد و رفت مادر شوهرو همه ام شنیدن کصافت