من قلبشو نشکستم ایشون خودش رفت و الان ک میخواد برگرده من حاضر نیستم ایشون ب شدت لوس و قهر قهرو و سر همه جی منو مقصر میکنه و اصلا ادم انرژی مثبتی نیست در صورتی من همه جا پشتش بودم دوسش داشتم ولی فهمیدم نباید براش دایه مهربون تر از مادر میشدم ایشون فکر کرد خوبی من بهش وظیفه اس برا همین نادیده گرفت اینارو و روزی دقیقا ۳ بار میگفت کات ی بار میگفت افسردم ی بار میگفت خستم هربار ی بهونه مطمین بودم خیانت نمیکنه برا همین با کلی التماس میخواستم بمونه اما از ی جایی ب بعد ارامش و عزت نفس خودم مهم تر بود و بارها و بارها برگشتمدبهش و از هر راهی خواستم بهش بفهمونم اگه مشکل داری بیا حلش کنیم انقد قهر نکن اما کو گوش شنوا
بار اخرم ایشون خودش گفت دیگه سراغم نیا و من نمیخوامت هزچند میدونم دروغ میگه و خودش بلاکم کردو و چتو دو طرفه حذف کرد منم دیگه بیخیالص شدم کلا و نمیخوام ب هیچ وجه برگردم ب لحظه های ک عذاب بود برام ک تو اوج خوشی ی لحظه میزد ب ذهنم نکنه باز میخواد بره نکهه باز قهر کنه