2777
2789
عنوان

دیو و دلبر

95 بازدید | 11 پست

می‌دونم چیزی که می‌خوام بگم اصلا قابل قیاس نیست 

ولی نظرخودمه 

من فکرمیکردم داستانش تخیلی و چرته تااینکه متوجه شدم نمونه ایرانیش هست  

خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

دو ماه از ازدواج غاده و مصطفي مي‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پيش کشيد: «غاده! در ازدواجِ تو يک چيز بالاخره براي من روشن نشد. تو از خواستگارهايت خيلي ايراد مي‌گرفتي، اين بلند است، اين کوتاه است... مثل اينکه مي‌خواستي يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردي؟» غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتي دل خور شد و بحث کرد که «مصطفي کچل نيست، تو اشتباه مي‌کني.» دوستش فکر مي‌کرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده. آن روز همين که رسيد خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفي؛ شروع کرد به خنديدن. مصطفي پرسيد: چرا مي‌خندي؟ و غاده چشم‌هايش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفي، تو کچلي؟ من نمي‌دانستم!» و آن وقت مصطفي هم شروع کردن به خنديدن و حتي قضيه را براي امام موسي هم تعريف کرد. از آن به بعد آقاي صدر هميشه به مصطفي مي‌گفت: «شما چه کار کرديد که غاده شما را نديد؟»

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز