ی آدمی هست ک ۲سالیه از ذهنم نمیره بخدا قسم ک میخام در بیاد از ذهن و فکر و زندگیم،چون هیچ نقشی تو زندگیم نداره و اصلا ذره ایی هم بهم فک نمیکنه،وآدم ممنوعه ایی هست ک فک کردن بهش فقط باعث میشه اذیت شم و روانم درگیر شه.قشنگ ۲سالیه ک حتی ب مدت ی روزم نشد از فکرم در بیاد حالم بهم میخوره و خسته شدم از این وضع ک این آدم در نمیاد از فکرم مثل نشخوار فکری شده ،نمیشه من آهنگ گوش بدم یا کاری نکنم و یادش نیوفتم حتی تو مشغولترین حالتم هم بهش فک میکنم نمیدونم اصلا اسم این احساسات رو چی باید گذاشت ولی بااینکه منطقم میدونه ن میشه این آدمو داشت و نه باید توفکرش بود انگار طلسم شدم ک هردیقه میاد توذهنم اهل دوستی هم نیستم با هیچ خری تا آدم مناسبم بیاد فک کنم همینجور باید بشینم ب این فک کنم بخدازورم میگیره انقد بهش فک میکنم کاش فکر آدم دستش بود بخدا دارم دیوونه میشم چرا در نمیاد ازفکرم اه