داشتیم صحبت میکردیم در مورد رفاقت یهو گفت تو میتونی یکی از بهترین دوستام باشی هیچی نگفتم بعدش گفت جدی گفتماااا گفتم من با پسرا دوست نمیشم😂😂گقت اوه کی میره این همه راه رو بعدش گفت میشه اولین پسر من باشم گفتم نوچ😂
برادرم، کتاب هایی برای من بفرست که پایانی خوش داشته باشند، هواپیمایی به سلامت فرود می آید ، جراح لبخند زنان اتاق عمل را ترک می کند، پسر کور بینایی اش را باز می یابد، عشاق سرانجام یکدیگر را یافته اند، عروسی در راه است، تشنگان به آب می رسند، به نان و آزادی....