چرا نصف ونیمه متن میذارین؟؟؟؟
دلیلش چی میتونه باشه ؟؟؟؟؟
منو لایک کنید😆😆
خوابم گرفته بگووو چشمام داره بسته میشه 😟😟
😰خب
قبلا تایپ کردی؟ اگه نه من برم هروقت کامل شد سر بزنم.اینطوری خیلی زمان بره و حوصلم سر میره
ماهمچنان منتظریم
خوابم گرفت
تا ادامشو بذاره من برم ظرفامو بشورم
لایکم کنید بیام بخونم
خب بقیش ب جاهای حساسش رسید داستان
وقتی آزاد برمیگرده شهر خودشون یه روز زنعموی خاله ام به خونشون زنگ میزنه و میگه ما دخترتونو میخایم و اگه اجازه بدید بیایم خاستگاری...خونه ی عموی خاله ام کرج بوده و خاله ی من شهرستان زندگی میکردندو وقتی مادر بزرگم جریان رو به دایی ام میگه داییم میگه کی ازینا بهتر تازه فامیل هم هستند و خلاصه لعیا باید با پسرعمو ازدواج کنن..لعیا هم که تو عشق آزاد میسوخته اما جرات زبون باز کردن نداشته و از طرفی هم هیچ راه ارتباطی با آزاد نداشته ..خلاصه اینکه زنعمو یه شب یا پسرش علیرضا میان خاستگاری و منم اون شب اونجا بودم اما بچه بودم ولی قشنگ یادمه که اون شب خاله ام خیلی ناراحت بود ...مهمونا میان و یه انگشتر میارن و قرار محضر رو میزارن... چون از راه دور اومده بودن و فامیل هم بودن بلافاصله عقد میکنن و علیرضا برمیگرده کرج سر کارو بارش...مغازه ی لوازم تحریر داشته.. خاله ی من هم میمونه همون شهرستانمون چون داییم خیلی تعصبی بود و اجازه نداده بود خاله هم باهاش بره
منو یکی لایک کنه برم بخوابم مرسی
منم لایک کنیم میام
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
