سلام
چند شب پیش بیرون بودم ..برای خرید عید پول گرفته بود از صاحب کارش همش برا خودش خرید کرد و گفت برای توام آرایشی میگیرم چون چند شب قبلش بهش گفته بودم آرایشی میخوام ...
اولش گفت ۲۵۰۰ بیشتر ندارم و رفتم ۳ تومن برا خودش کفش لباس شلوار خرید بعدش هم زنک زد به صاحب کارش گفت ۱تومن دیگه هم بزن ندارم .
قبل اینکه یک تومن بزنه منم اینقدر کنارش راه میرفتم میگفتم برا خانمت هم ی شالی ی آرایشی چیزی بگیر میگفت خانم من خرید هااش عید قبلی انجام داده خلاصه رفتیم مغازه قبل یک تومن بزنه ۵۰۰ دستگاه وکس خریدم ..
و اومدم ی مغازه دیگه برم بهش گفتم آرایشی چقدر پول داری بخرم ؟ اگر خوبه آرایشی نخرم برم شال بخرم گفتش نه با صد تومن شال نمیشه ..سریع رقت داخل مغازه ی موجودی گرفت دیدم نوشته ۸۶۰ ..منم دیدم خودش هم دید ازش پرسیدم؟ چقدر داره ؟؟ گفت ۵۰۰ خرید کن منم ی ریمل فقط ۳۵۰ برداشتم
بیرون که شدم گفتم تو ۸۶۰ داری چرا دروغ میگی دروغگو گفت کمتر بگو کمترخرج بشه واقعا حالم بد شد تو ماشین همش گریه و فلان داشتم تا همین الان هم حالم ازش بهم میخوره ..من تو این یکسال بیرون هم میرفتیم چیزی نمیخورم نمیخریدم همیشه میگفت نیست یا میگفت فلان قرض رو بدم الان نابود. شدم
نمیتونم مثل قبل باهاش باشم دیشب هم داشتیم پیام میدادیم بهش گفتم تو ثابت شده ای گفتش برام مهم نیست من ی بار توضیح دادم
توضیحش هم این بود که آره من فهمیدم تو دیدی تو کارت خوان اینجوری گفتم ببینم تو چیکار میکنی.
قلبم خیلی درد میکنه من آدمی بودم هیچی نمیخواستم ملاحظه اش میکردم
این پارسال همش با یک تیشرت و شلوار کله زمستان رو گذروند بخدا هیچی نمیخرید برا خودش ..برا منم یکی دوبار تو همین زمستون خرید کرد
اما الان از فروردین ب خودش افتاده این سومی هست گرفته لباس نمیدونم حس میکنم اینقدر میرسه شاید خیانت چیزی پشتش باشه ؟؟
شاید هم نه
بخدا حالم بده نمیتونم باهاش خوب برخورد کنم
چیکار کنم خوب برخورد کنم یا نکنم ؟؟؟؟؟