تو خونه ی پدری همه چیز داشتم
بهترین زندگی بهترین مسافرتا بهترین پوشش
جوری که چند تا از دخترای فامیل رسما بهم میگفتن که خوشبحالم
ازدواج کردم تو 21 سالگی
شوهرم ماشین خوب خونه بالاشهر شغل خوب
ولی نمیدونستم خسیسه
یعنی پدر و مادرش از این هم بدترن
زندگیم نابودوارانه رفت جلو
همش خرج نکنیم جمع کنیم
الان یه خونه و دوتا زمین و ماشین آخرین مدل و...هم داریم
ولی من حسودی خواهرشوهرمو میکنم که شوهرش عین ریگ براش پول خرج میکنه
سه تا بچه داره خدا میدونه چه چیزایی که برای بچه هاش نمیخره
نمیگم شوهر من نمیخره خدایی میخره ولی مث شوهر اون بی حساب و کتاب خرج نمیکنه
اونم وصع مالیش خوبه ولی اصلا تو قید و بند پول جمع کردن نیستن
امروز که فهمیدم رفته 6تا دندونشو تو گرونترین دکتر شهر لمینت کرده حرصم گرفت که من برا اینکه صدا شوهرم درنیاد میرم درمونگاه خیریه که برا ترمیم 3 تومن میگیرن
ای تف به این شانسم
الان که جوونم استفاده نکنم
جمع کنم نسل بعد از من حالشو ببرن
😤😤😤