من زندگی پر از چالش عاطفی تجربه کردم
نامزد کردم بهم خورد ، خانواده مو درگیر کردم ....
الان ازدواج کردم و مشکل دارم و دوباره تو این ازدواجم مشکلات حادتری دارم، بازم خانواده م درگیر شدن
از روی پدرم و مادرم شرمنده م
پدر مرد بزرگی هستش، هم از لحاظ سنی و هم از لحاظ آبرو و .... الان تو شرایطی نیست که بخواد نگران منم باشه
دیشب تا ۲ شب با من صحبت میکرد ، نگران نباش ، نترس یا درست میشه یا نمیزارم دیگه اذیتت کنه و .....
بعد خودش امروز رفت عمل کنه 😫
نمیدونم چکار کنم ، همش میگم کاش تو سن کم میمردم ، یه دفعه عزاداری میکردن و تمام میشد
الان دارن با من اذیت میشن
خیلی خجالت میکشم ، بیشتر واسه شرایط پدرم گریه میکنم
میخوام برم مشاور ،با مشاور تکلیف خودمو روشن کنم
به خواهرم گفتم اگر بدونم باعث عذابشونم، اگر کارم به جدایی کشید ، میرم تو خوابگاه زندگی میکنم