امروزرفتیم کبابی...یه دختره ک ظاهراخدمه ی اونجابوداول هی نگاه میکردبعداومدجلوگفت ب شوهرم که شمادیروزاینجابودید؟شوهرم گفت نه ودختره رفت...بعدب شوهرم گفتم بدم میاازرفتارش ینی چی...گفت بمن چه حتمامیخای بچسبوتیس بمن جنگ درست کنی بازاومدگفت چیزی احتیاج ندارین داشتممیترکیدم ولی بهش چیزی نگفتم...شاممونوخوردبم دست اخراومدگفت ببخشیدکارداشتم نتونستم بهتون برسم دیگ اونجامنفجرشدم بازبیخیال شدم...خیلی بدم اومدینی قصدی داشته؟اخه فقط ازبین ۵تامیزبه ماگیرداده بود...
اوه چقد حساسی
آب خنک بخور تا خنک شی عزیزم😊😘
خواهر یه ذره بیشتر بیا تو اجتماع میبینی هر جایی بری همینه، فقط هم گرد شما نمیچرخن
درکت میکنم منم مث خودتم ولی راهی جز بیخیالی نداری فعلا این موضوع رو ول کن
ازینجور دخترا بدم میاد
نکه شوهرت سلطان سلیمانه میخاسته مخش بزنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
