تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش
عشق آسان بود اما من نمیفهمیدمش
دست او در دست من بود و دلش با این و آن
باز اگر یک جو پشیمان بود می بخشیدمش
از تب غیرت ندیدم اتشی جانسوز تر
او کنارم بود و من با دیگران می دیدمش
هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن این بلا
تا نیامد بر سرم افسانه می نامیدمش
با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی
گفت اگر میخواستم ان روز می بوسیدمش.
-فاضل نظری.