زندایی فتنه

سلام من مامانم خیلی خیلی داداشاشو دوست داره دایی بزرگم هرچی مجلس بزرگ داشته مامانم راه انداخته از مکه اومده بودن فقط مامانم همه کارارو کرد آخر همون سوغاتی که برای زنداداش زنداییم آوردن ب مامانمم دادن بماند چیا که نکردیم چه مراسما چه کادو هایی که نبردیم هفته ای یکبار زنداییم داره یا تولد میگیره یا ی چیزیه که پول جمع کنه یعنی یه شام بده پول جمع میکنه الان باز میخا پسرشو ختنه کنه ن جشنی ن چیزی میخا دعوت کنه بازم پول جمع کنه من مامانم گفتم چیکارا کرده ولی من خونشون هیچ کاری نمیکنم شاید باورتون نشه من داداشم هنوز کوچیکه مجلس و مهمونیای ما زنونه مردونه میشه زنداییم به پسر داییام یاد داده کار نکنن خونمون چرا چون من نمیکنم دارم آتیش میگیرم ا دیشب که مامانم گفت میخا ختنه کنه دعوت کنه گفتم باز این گشنش شد آدم برا دو قرون پول این کارارو نمی‌کنه حرفم اینه اونا برا ما هیچ کاری نکردن البته ما نه تولد گرفتیم تازگیا نه چیزی کلا مامانم داداشمم ختنه کرد ب کسی نگف کادو نیارن کربلام رف چیزی جمع نکرد مامانم بگین من چیکار کنم بخدا انقد حرص خوردم نتونستم بخوابم مشاوره ای چیزی