خدایا من دیگه نمیکشم تا کی رفتارای زشت شوهرمو تحمل کنم
تا کی زجر بکشم من
شوهرم یه مترسکه کامله فقط منتظره هرچیزی که مادرخواهرش میگن این چشم بسته قبول کنه
اونا بگن ماست سیاهه این میگه سیاهه
امروز از دخترم شنیدم پسر خواهرشوهرم جلوش اونجاشو نشون داده
خیلی داغونم من همیشه سر این قضیه اعتراض میکردم که نمیخوام بچه م بدون من جایی بره بمونه انقدر این بچه رو نبر خونه مادرت
خواهره یه پسر داره تقریبا همسنن شوهرم قیامت بپا میکرد که تو میخوای منو از خانواده م جدا کنی نه اونا حواسشون جمعه یعنی مادرشوهرم اینجوری یادش داده بود
الان دخترم این حرفو گفت داغ کردم حالم بده
بیشرف فک کن زبونم لال به بچه ش تجاوز هم کنن عین خیالش نباشه
خیلی این چند وقت تحت فشارم هم از طرف بچه ها هم زندگی هم یه شوهری که اینجوری روانمو چنگ میزنه