موز خریده بودیم پسرم نشست پای یخچال سه تا خورد
منم گفتم بسه دیگ نخور مریض میشی بقیش برا فردا
چیزی نگفت رفت یکم دیگ اومد گفت ی موز بردارم ببین موز ها مثل تلفنن میخوام زنگ بزنم به باب اسفنجی من خیلی خوشگله ببین موز رو گذاشت زیر گوشش
منم دلم سوخت گفتم اخی بچم چه سادست میخواد موز رو تبدیل به تلفن کنه
گفتم باشه ببرش
یهو بعد چند ثانیه دیدم رو مبل موز رو میخوره😳