با اون همه کتک بازم واسع زندگیم بخشیدمش امروز بهم یه حرف زشتی زد منم وسایلم جمع کردم خواستم برم بهش همون حرف زشتو زدم گفت خفه شو باید بمونی و کتک بخوری و موهامو کشید و یه سیلی بهم زو همسایه بالاییمون اومد گفت چتونه بهش گفت چرا اذیتش میکنی فک کردی بی کس و کاره وقتی همسایمون رفت گفت دارم میرمخونه رو تحویل بدم ای خدا کجایی ازش متنفرم
تو اتاقم پردرو پاره کردم وسایلا بهم ریختس سرم درد میکنه دستام میلرزه همین دوهفته پیش یه دعوای حسابی راه انداخت واسه اینکه رفتم بازار یه سفارش زنداداشمگرفتم تازه با پول خود زنداداشم اینقد زدم بعد گفت درست میشم طلاق نگیر خدایا من فقط ۲۷سالمه نمیتونم تحمل کنم