شوهرم یه شب که از ماموریت برگشت ،گوشیش و گرفتم ،دیدم تو واتساپ یه شماره که زیرش نوشته شده بودشقایق نوشته:سلام خوبی،شام خوردیم الان اومدیم خونه هامون بخوابیم...
منم دیوونه شدم تا شوهرم تو دستشویی بود شماره ی ناشناس و برداشتم و باگوشی خودم شماره اش و گرفتم،که یهو بدنم یخ کرد و دیدم اسم یه زن آشنا که شماره اش و سیو داشتم و مطلقه هم هست تو گوشیم اومد بالا.
وقتی شوهرم اومد من و دید که فقط مثل مرده ی متحرک نگاهش میکردم و هیچ چی نمیتونستم بگم،تکونم میداد و قسم میخورد که بقرآن ،بخدا چیزی نیست.
بخدا من فقط بهش کمک کردم.
اون خانم فقط در حد کمک مالی و درخواست پول به من پیام داد و بعدش هم براش خواستگار فرستادم تا ازدواج کنه و دیگه دست از سر من برداره
ولی من هنوز آروم نشدم و یه چیزی مثل خوره داره وجودم و میخوره
باسه تا بچه کجا برم؟چکارکنم؟حرفاش و باور کنم؟نکنم؟
دارم دیوونه میشم