خلاصه زندگیم اینه که من چندین سال پیش ازدواج کردم همسرم از ایران رفت و برنگشت و مادرش اینا میگفتن برا خودش اونور آب کسی رو داره و تورو نمیخواد گفته دیگه دلم زن نمیخواد اینجا هستن
چندروز پیش متوجه شدم دوست همسرم ازدواج کرده و دارن میرن خارج از کشور البته اینم خارج بوده اونجا به دختره پیشنهاد میده و کمتر از یکسال میان ایران ازدواج میکنن
من این پسر رو دیده بودم فوق العاده پسر جنتلمنی بود خیلی با معرفت و مرد بود وکیل بود اصلا همه چیز تموم !
نمیدونم چرا فیلم و عکسای عروسی اینو میبینم حالم بد میشه
حتی وقتی شنیدم دوباره میخوان برگردن کشور دیگه حالم بد شد
انگار دوباره همسرمو از دست دادم
و همش حسرت اینو میخورم از بین اینهمه دوستاش که همه سر و سامون گرفتن چه توی ایران موندن چه رفتن چرا این با من همچین کاری کرد
وقتی میبینم دوستش چقدررررر با محبت با همسرش رفتار میکنه عین ملکه ها چندین بار اون عکس و فیلم رو میبینم و غصه میخورم که چرا همسرم با من اینجوری نبود چقدر دوریشو تحمل کردم درس بخونه به جایی برسه اما همین که به جایی رسید منو گذاشت کنار
یک هفتست حالم بده همش با عکس و فیلماشون همزاد پنداری میکنم دختره از لحظه به لحظه استوری میذاره و همش با خودم میگم مگه خوشبخت بودن چقدر سخت بود که همسرم خوشبختیمو گرفت